با من بمان
قلب تو
را نمی دانم...
دست من درد می گیرد...
دهانم خشک می شود و رگ هایم می سوزد...
مادرم می گفت : مو هایم که بریزد...زود بلند می شود
اما....نمی دانم این زود کی می آید...
نمی دانم کی خلاص می شوم از این تخت ها...دارو ها...
... قلب تو را نمی دانم...
اما من ....تمام تنم درد می گیرد...!!!
(اشتراک گذاری فراموش نشود) با تشکر...
برای کمک به کودکان سرطانی در محک کلیک کنید .
دست من درد می گیرد...
دهانم خشک می شود و رگ هایم می سوزد...
مادرم می گفت : مو هایم که بریزد...زود بلند می شود
اما....نمی دانم این زود کی می آید...
نمی دانم کی خلاص می شوم از این تخت ها...دارو ها...
... قلب تو را نمی دانم...
اما من ....تمام تنم درد می گیرد...!!!
(اشتراک گذاری فراموش نشود) با تشکر...
برای کمک به کودکان سرطانی در محک کلیک کنید .